باشگاه خبرنگاران جوان؛ حسین مهدی تبار - اسرائیل در این جنگ چیزی بیش از یک شکست نظامی را تجربه کرد؛ رویاها و اهداف استراتژیکش را نیز از دست داد. پانزده ماه جنگ بیوقفه و بیرحمانه، با هدف نابودی حماس و تثبیت برتری نظامی آغاز شد، اما در نهایت به نتیجهای جز پذیرش همان مفاد اولیه آتشبس ختم نشد. مفادی که از ماهها پیش روی میز بود و اسرائیل تلاش کرده بود با ادامه جنگ، شرایط را به نفع خود تغییر دهد. این پذیرش، بیش از هر چیز، نشاندهنده ناکامی کامل اسرائیل در رسیدن به اهداف مورد نظرش بود.
جنگی برای تسخیر قلب ها و ذهن ها
این جنگ تنها یک نبرد نظامی نبود، بلکه عرصهای برای رقابت در تسخیر قلبها و ذهنها بود. در این عرصه، اسرائیل بهطور قابلتوجهی ناکام ماند. حماس با قدرت روایتسازی و تبدیل شدن به نماد مقاومت در برابر قدرت نظامی، توانست حمایت افکار عمومی منطقه و جهان را جلب کند. در مقابل، اسرائیل نهتنها نتوانست از نظر روانی برتریای به دست آورد، بلکه حتی حمایت مردم خود را نیز از دست داد. سیاستهای جنگی اسرائیل، به جای تقویت جایگاه آن، تصویر این رژیم را به عنوان عاملی سرکوبگر و خشونتطلب در افکار عمومی تثبیت کرد. خشونت بیسابقه، حملات گسترده به مناطق غیرنظامی، و تلفات انسانی بالا، موجب شد که اسرائیل به جای آنکه حماس را به عنوان تهدیدی برای امنیت منطقهای معرفی کند، خود به نمادی از بحران اخلاقی و نقض حقوق بشر تبدیل شود.
رسانهها و شبکههای اجتماعی در این میان نقش بزرگی ایفا کردند و تصاویری که از ویرانیها و کشتار غیرنظامیان منتشر شد، وجدان عمومی جهانی را به شدت علیه اسرائیل برانگیخت. این تغییر روایت، موجب شد که حتی بسیاری از متحدان سنتی اسرائیل در غرب، از حمایت بیقیدوشرط خود دست بردارند یا آن را محدود کنند.
نفش مردم در شکل دهی سیاست های بین الملل
اعتراضات گسترده در شهرهای بزرگ اروپایی علیه اقدامات اسرائیل، نشاندهنده فشار افکار عمومی بر دولتهای غربی بود. سیاستمداران در مواجهه با این موج اعتراضی، ناچار به بازنگری در حمایتهای خود شدند. دیگر نمیتوان حمایت از اسرائیل را بدون در نظر گرفتن هزینههای سیاسی آن تصور کرد. این تغییر رویکرد، بیش از هر چیز، نشانهای از تأثیر قدرت نرم و نقش مردم در شکلدهی سیاستهای بینالمللی است. در داخل اسرائیل نیز، پیامدهای این جنگ به شکلی گسترده قابل مشاهده بود. تلفات انسانی، هزینههای اقتصادی سنگین، و احساس ناامیدی از دستاوردهای دولت، موجب شد که جامعه اسرائیل بیش از پیش دچار شکاف شود. بسیاری از شهروندان، بهویژه جوانان، به سیاستهای جنگطلبانه دولت اعتراض کردند. این اعتراضات که در فضای سیاسی و اجتماعی اسرائیل بازتاب یافت، نشان داد که نهتنها اسرائیل در دستیابی به اهداف خارجی خود ناکام بوده است، بلکه در حفظ وحدت و اعتماد داخلی نیز دچار بحران شده است.
از نظر استراتژیک، این جنگ بازتابدهنده تغییرات اساسی در ماهیت درگیریهای معاصر بود. دیگر صرف قدرت نظامی تضمینکننده پیروزی نیست. توانایی در مدیریت افکار عمومی، خلق روایتهای قانعکننده، و ایجاد مشروعیت اخلاقی، عواملی هستند که وزن بیشتری پیدا کردهاند. حماس با درک این واقعیت، توانست از این ابزارها بهخوبی استفاده کند و خود را به عنوان نماد مقاومت معرفی کند. در مقابل، اسرائیل با اتکا به خشونت، نهتنها این نبرد را واگذار کرد، بلکه اعتبار اخلاقی خود را نیز از دست داد.
نقطه اوج ناکامی های رژیم
آتشبسی که در پایان پذیرفته شد، نقطه اوج ناکامیهای اسرائیل بود. این توافقنامه، که بدون هیچ تغییری نسبت به پیشنهادهای اولیه به امضا رسید، به وضوح نشاندهنده بنبست استراتژیک بود. اسرائیل، پس از ماهها جنگ، چیزی جز آزادی تعداد محدودی گروگان به دست نیاورد، در حالی که هزینههای مادی، انسانی و دیپلماتیک بسیاری را متحمل شد. این جنگ همچنین نشان داد که مفهوم مقاومت، فراتر از میدان نبرد نظامی است. ایستادگی در برابر یک قدرت برتر و خلق روایتهای الهامبخش، به ابزارهایی تبدیل شدهاند که قدرت نظامی نمیتواند بهراحتی آنها را شکست دهد. حماس با تأکید بر این مفاهیم و استفاده از قدرت رسانهای، توانست تصویری از مقاومت را به جهان ارائه دهد که برای بسیاری جذاب و الهامبخش بود.
این شکست، یک زنگ خطر برای اسرائیل است. تغییری که در افکار عمومی جهان و حتی در داخل اسرائیل ایجاد شد، میتواند پیامدهای طولانیمدتی داشته باشد. دیگر نمیتوان قدرت نظامی را بهتنهایی به عنوان ابزار تعیینکننده موفقیت در جنگها تصور کرد. مشروعیت اخلاقی، توانایی در جلب حمایت افکار عمومی، و خلق روایتهای متقاعدکننده، به عوامل کلیدی در تعیین نتیجه درگیریها تبدیل شدهاند. این جنگ، نمادی از تغییر در معادلات قدرت است و نشان میدهد که در دنیای امروز، برتری نظامی به تنهایی کافی نیست.